مراحل پذیرایی و خداحافظی از مهمونا تو ایران!!!
برید ادامه!!!!!!!!
برچسبها: جکجک باحاللطیفهعکس باحالجککدهجک خفنجک مشتیمطالب طنزطنزانگیزناکجکستونجک قشنگجک توپجک همه جورهلطیفهطنزانگیز
ادامه مطلب
برید ادامه!!!!!!!!
واقعا ما تو خانواده چی یاد میگیریم؟ برید ادامه!
هواشناسی مکزیکی با عربی چه فرقی داره مگه؟بی جنبه هاش نرن
مسئولیت نمی پذیریم!نگید نگفتم!!!!
برید ادامه!!!!!!!
زن همراه دوست پسرش توی تخت بودند که شوهرش وارد خونه شد!!....
برید ادامه!!!!!!!
گفتگوی یه دختر و پسر قبل و بعد از ازدواج!!!!!!!!!!!جالبه!!برید ادامه!!!
وقتی 2تا مرد عاشق یه زن باشن!!!!!!!!اونوقت دقیقا زنه به کی میرسه
و چی میشه!اونم توکشورای مختلف!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برید ادامه مطلب
مجموعه قوانین مورفی که اساسشون بدشانسیه!!!!!!
برید ادامه!!!!!!!!!!!!!!!!
برید ادامه!!!!!!!!!!!
دیشب رو یه کاغذ نوشتم:
پشه ی عزیز چرا نمیمیری؟
چرا این قرص آبی تو دستگاه روت اثر نداره؟
چرا اینقدر کصافطی؟
صبح پاشدم دیدم با یه خطر ریز و قرمز واسم نوشته: گنده بک عزیز،
دستگاه رو بزن به پریز! کصافط هم خودتی!
برید ادامه!!!!!!!
دوستانی که هنوز دنبال دوست دختر/پسر می گردن!!برن ادامه!!!!!!
روشی برای دیدن محبوب!!
بنده باراک اوباما هستم.اعتراف میکنم که از پنجم دبستان تو کلاسای کانون شرکت میکردم!!
برید ادامه
واقعا میشه؟؟؟؟
برید ادامه!
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که......
اگه میخواید بدونین چی گلایه کرد.برین ادامه!!!!
من میدونم آخرش میترشم
دوشنبه اول مهر:
آن روز روز اولی بود كه.....
برید ادامه!!!!!!!!!
یه خسیسه می ره مکانیکی می گه . یک قطره روغن تو موتور یک لیوان آب تو رادیات و یک لیتر بنزین تو باک بیریز. تعمیرکاره می گه لاستیکتم کم باده میخوای توش بگوزم!!
برید ادامه!!!!!!
برید ادامه!!!!!!!!!!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺸﯽ ﺍﺵ ﮔﻔﺖ .....
چی گفت؟!!!نه جدا میخوام بدونم!!!!!!چی گفت؟بی شوخی چی گفت؟
عکسای باحال!!!!ترول!!!بشتابید!!!!!!
ادامه مطلب!!!
روزی به رضا شاه خبر دادن.........
اگه نمیدونی چی خبر دادن برو ادامه!!!!!!!!!!!
داستا عشق و عاشقی تو کشورا!!!!!!!
آمریکا: جیم و فیبی
جیم وقتی شش سالش است عاشق اسپایدرمن شد، وقتی دوازده ساله شد عاشق بت من شد. وقتی هجده ساله شد عاشق آنجلینا جولی شد، وقتی 24 ساله شد مدتی را با گابریلا دختر مکزیکی همکلاسی دانشگاهش گذراند، اما نتوانست عاشقش بشود، چون گابریلا از مسابقات ان بی ای متنفر بود. وقتی سی سالش شد هر روز دنبال پایان نامه اش دانشگاهش بود و به همین دلیل با فیبی کتابدار دانشکده دوست شد. بعد از پنج سال که با هم زندگی کردند فیبی ترکش کرد، چون از این زندگی خسته شده بود. جیم تازه احساس می کرد که عاشق فیبی شده است، شب از دوری فیبی شدیدا افسرده شد و مست کرد و به خانه آمد. وقتی وارد خانه شد، دید فیبی بازگشته و جلوی خانه خوابش برده است. آنها با هم ازدواج کردند و در حال حاضر چهار فرزند دارند.......
باقی در ادامه مطلب.
برید ادامه مطلب!!!!!!!!!!!!!!
موز چینی!!!!